تنهایی پر از غم

عکس از تنهایی

♥♥♥♥♥♥

1234567890
تاريخ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:,سـاعت 17:18 نويسنده مریم| |

1234567890
تاريخ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:,سـاعت 17:16 نويسنده مریم| |

♥زمان خیلی زود گذشت ولی من هنوز در پی تو ام♥

1234567890
تاريخ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:,سـاعت 17:15 نويسنده مریم| |

 

♥♥باز مثل همیشه دزدکی حواسم به تو هست دوستت دارم♥♥♥

1234567890
تاريخ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:,سـاعت 17:14 نويسنده مریم| |

1234567890
تاريخ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:,سـاعت 17:12 نويسنده مریم| |

1234567890
تاريخ چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,سـاعت 9:37 نويسنده مریم| |

دلم تنگ است این شب ها یقین دارم که میدانی

 

صدای غربتم را از احساسم تو می خوانی

 

شدم پژمرده و غمگین، شدم پژمرده و غمگین

 

ببار ای ابر پاییزم که دردم را تو می دانی

 

میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم

 

چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته می رانی؟؟   

1234567890
تاريخ چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,سـاعت 9:15 نويسنده مریم| |

زیر بارون راه نرفتی تا بفهمی من چی میگم

تو ندیدی اون نگاه و تا بفهمی از کی میگم

چشمای اون زیر بارون سر پناه امن من بود

سایه بون دنج پلکاش جای خوب گم شدن بود

تنها شب مونده و بارون همه سهم من این بود

تو پرنده بودی من سرو همه ریشه هام تو زمین بود

اگه اونو دیده بودی با من این شعرو میخوندی

یه شب داد میکشیدی نازنین چرا نموندی

 

حالا زیر چتر بارون بی تو خیس خیسم

زیر رگبار گلایه دارم از تو مینویسم

1234567890
تاريخ چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,سـاعت 9:14 نويسنده مریم| |

او راحـت از مــَن گـذشـت..

اگــر خـُـدا هـَم از او راحــت بـُـگـذرد
قیــامت را مــَن بـــِـــپا میــکــــُــــنــــَـــم ...
 
 
 

کم کم یاد خواهی گرفت !

با آدمها همانگونه باشی ، که هستند … !

همانقدر …


خـــوب ….


گـــــــرم …..


مهـــــربان …..

و گاهی همانقدر …

بـــد …..

ســــرد …

تلـــــــــخ…
 
 

تنها بودن قدرت می خواهد ،

 

و این قدرت را کسی به من داد ،

 

که روزی می گفت تنهایت نمی گذارم…

 
 
من یک عذرخواهی به “خودم” بدهکارم!!!

برای اینکه احساساتی بودم


برای اینکه یک رو بودم


برای اینکه غرورم را شکستم


برای اینکه انسان بودم . . .


…”خودم” …


منــو ببخش

 

 

 

 
منو که میذارین تو قبر،‬
 
بزنین رو شونم و بگین:
 
هی رفیق، سخت گذشت،
 
ولی دیـــــــــدی که گـــــــــذشـــــــت…!!؟‬
 
 
 

حس بى تفاوتى دارم ...ساكت ، مات و مبهوت ...نه از داشته هايم

خوشحالم نه از نداشته ها ناراحت ...درهيجان انگيز ترين لحظه ها

فقط نگاه مى كنم ...دلم مى سوزد ...

 

 

 

یادت باشه هر کی بهت گفت "عاشقتم"

ازش بپرس تا ساعت چند؟!!

 

 

خوبم...باور کنید...

 

اشکها را ریخته ام...غصه ها را خورده ام...

نبودن ها را شمرده ام...

این روزها که میگذرد خالی ام...

خالی از خشم نفرت دلتنگی...و حتی از عشق...

خالی ام از احساس...

 

[ جمعه هجدهم اسفند 1391 ] [ 0:51 ] [ niki ] [ 10 نظر ]

 


 

اين روز ها

 

همدرد درد ها شده ام.

ميگويند و من دلداريشان ميدهم.

درد و دل هايم سر بر شانه ام ميگذارند و ميگريند.

ومن..

به نماز هاي شكسته ي مسافرم

ميان ماندن و رفتن قسمشان دادم

كه ارام بگيرند.

برايشان از مسجد خاطره ها گفتم

از قبله ي هميشه عاشقم

از پيروي نماز هاي شكسته

از ،دلدادگي ام كه دارد به باد ميرود.

برايشان از خودم گفتم.

از اين مسير بي انتها

و از جايي كه درش ايستاده ام،

از اين بن بست

 ان هم از نوع فكري!!!

ميداني ،اخر..

بعد از تو ،حقيقت عاشقي مرا به دست صبا سپرد

تا اتش جسم بي جانم را خاكستر كند برايت.

معامله خوبي بود فقط...

 به گمانم ،حقم اين نبود!!

حق من اين همه دلتنگي

يا اين روز ها كه نيستي نبود.

                   ***

روز هاي نبودنت را روي ديوار خيالم خط زده ام

و چه خط خطي شده دنيايم امروز!!

حالم..

حال ماندن نيست.

نشسته ام و زندگي ام را به باد ميدهم.

مثل ان كودك گلفروش كه كودكي اش را به باد ميدهد

يا تو كه مردانگي ات را به باد دادي.

رسم تقليد اموخته ام حالا

درد نبودنت كه تكرار ميشود

من هم تكرار ميشوم

اتش ميگيرم و ميسوزم و خاكستر ميشوم

فايده اي ندارد اما،

هر بار كه سيمرغ وجودم عشقت را زندگي ميبخشد

دلواپسي حالت عاشق ترم ميكند!!

باورت ميشود؟؟

روي همه ي عشاق دنيا را كم كرده ام

حتم دارد حافظه ي دنيا به عاشق تر از فرهاد

به مجنون تر از مجنون قد نميدهد

و من افسانه اي جديد ساخته ام.

اين جا ، انتهاي اين كوچه ي بن بست

نشسته ام و زنده شدن هايم را ميشمارم.

عاشق تر شدن هايم را

ديوانگي هاي هر روزم را.

ميخواهم ببينم به خاطر هر بار دلتنگي اسمان چند بار باريده؟

يا حال ستاره ها چقدر دگرگون شده..؟

ميداني ،راستش..

ميخواهم ببينم چقدر به خدا بدهكارم!!

شايد اگر حسابمان صاف شود

پايان بدهد به اين امتحان.

شايد بگذارد تمام شوم

به اخر برسم.

خدا كند زياد بدهكار نباشم

ميخواهم بروم

حالم...

حال ماندن نيست!!!

1234567890
تاريخ چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,سـاعت 9:12 نويسنده مریم| |

خداااااا...

 

 

برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم 

که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را 

برای بار دوم برایت باز گوید. 

چرا مرا شکستی ؟چرا؟ 

اشعاری برایت سرودم 

که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند 

چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟ 

چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم 

چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟ 

زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم. 

خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم. 

چرا این چنین شد/؟چرا؟ 

من که بودم؟ 

که هستم به کجا دارم می روم؟ 

 
1234567890
تاريخ چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,سـاعت 9:8 نويسنده مریم| |

Sky Theme